سلام
این مدت هم سرم تا حدی شلوغ بود و هم از سر یه ترسی نمینوشتم اینجا! کارای مدرسه ریخته بود رو هم و همه چیز از اون نظم اولیه خودش در اومده بود، همون نظمی که فکر میکنم برای موفق بودنم قطعن لازمه. من ندارمش و فقط سعی میکنم اداشو دربیارم! باز هم موفق نیستم. این دردناکه:|
البته اینم بگم که به عقیده بنده که هنوز مرداده. وسطای مرداد هم هست:) مرداد که نباید انقدر زود تموم میشد. این چه وضعیه؟
۱
یه روز بهمون گفتن فلانی بهمانی و اون یکی معینتون نسترنه. معین در واقع نقش پشتیبان کنکور رو داره برامون، یه کسی که برنامه ریزیای هفتگیمونو باهامون هماهنگ میکنه و حواسش به همه چاله چوله های درسامون هست! راستش من از ذوق داشتم بال درمیارودم که معینم نسترنه:) خلاصه ایشون روز اول رو فقط گذاشت برای شناختن ما. بعد از کلی سوال و جواب، ازم پرسید تلویزیون چه قدر میبینم؟ گفتم تقریبن تو خونهمون خاموشه فقط در حد خندوانه با تک تک تکراراش (واج آرایی ت و ک) یه دفه کپ کرد گف ینی نمیتونی نبینی؟ گفتم نهههه! گف اگه نبینی چی میشه مثلن؟ گفتم افسردگی میگیرم !! گف حالا یاد میگیری نبینی! و بهش اطمینان دادم که بله قول میدم شب کنکور نبینم و فرداش بیام فقط تکرارشو ببینم:)))
۲
خندانندهشو رو که دیدین؟ قطعن میدونین که با این وضعم چهقدر پیگیر تر از همه دنبالش میکردم و رای جمع میکردم و اینا. برا کی؟ برا امیرحسین زیبای ناز (قلوب فراوان) چرا رای ندادین بهش آخه؟ :((
خداوکیلی از همه شون بهترترتر نیس؟:دی
این عکسه لعنتی خیلی زیباس:]
۳
از بهترین خبرایی که میتونست قلبمو سراسر پر کنه و روزمو پر از لبخند کنه این بود که روز تولدم با امیرحسین دقیقن یه روزه:))) ینی راه میرفتم تو خونه و هی برمیگشتم مجله رو نگاه میکردم ببینم درست ۲۸آبانو دیدم یا نه؟ بدون اغراق بیش از ۷۰ بار چک کردم :دی
۴
کل پست رو برای همین یه بند نوشتم اصلا ^-^
داشتم به یکی از دوستام میگفتم آااااه امیرحسین واقعن نازه و عالیه و خیلی خوبه و کلی قربون صدقه :دی
طرف با یه حالت ناراحتی بهم گف دقیقن عاشق چیش شدی؟:| بابا این پسره ضدانقلابه. توییتاش انقد بیخ داشته که جمعش کردن و اینا!!
اون لحظه با خودم فک کردم وااای ینی توییتر داشته و الان جمعش کردن و من یه جا کمتر میتونم ببینمش!:( لحظه بعدی فک کردم خب ضدانقلاب باشه! که چی؟ مهم اینه که از اون راه دور تونسته حال منو عالی کنه*-* لحظه بعدیش فکر کردم ۱۷، ۱۸ سال بین یه سری انقلابی و مذهبی و از همین دست صفت نسبی های دیگه بزرگ شدم ولی چه خیری بهم رسوندن از انقلاب؟ که اگر هم خیری بهم رسیده از دستگاه نبوده و از تکآدم هایی بوده که به تنهایی نمیتونستن اسم انقلابو رو دوششون بکشن! چند لحظه بعدش گفتم وااااای این پسره الان ۲۶ سالشه و ماجرا حتا اگر مال پارسال هم باشه که قطعن نیست و قدیمیتره، این طرف ۲۵ سالش بوده و حتمن حداقل ۵،۶ سال نیازه واسه اینکه علنا ضد نظام بربیاد! ینی حدود ۱۸ تا ۲۰ سالگی. شاید هم حتا زودتر! چه جذابتر هم اگر تو دوران مدرسه بود:) عجب آدم خوش فکری^-^ و تا شب به همین موضوع فکر کردم. یاد حرف معلم زبان پارسالم افتادم که بین بچهها داشت از اکتشافاتش درباره من میگفت که آره نورا دختر خیلی خوبی و خاصیه( من براش مردم وقتی کلمه خاص رو گفت^^) ولی بعضیا که درک نمیکنن رو خسته میکنه چون تو قالبها نمیگنجه! نمیتونه راحت با دستور و تجربه کنار بیاد. چارچوبا و ساختارا اذیتش میکنن! عجب. تا اونموقه خودم اینو نمیدونستم ولی دقیق بود! آدمای ساختارشکن رو دوست دارم چه موافق جریان و عقیده من و چه مخالف! و از کیا نفرت دارم؟ از همونایی که مدل دوست منن! ینی پای حرفی که بهش نرسیدن و فقط توی یه پروپاگاندای عظیم در جریانش قرار گرفتن، انقدر میمونن که آدم اگر ندونه خیال میکنه همینا جریانساز اصلی بودن! همونا که قدرت ریسک ندارن و در یک کلام بخام بگم به راااااااحتی خودشون رو در ساختار جا میکنن و حتا ذرهای به خودشون اجازه فراتر فکر کردن نمیدن! دوست من دلیلی بر بد بودن امیرحسین نداشت جز اینکه ضدانقلابه. میتونم بهتون اطمینان بدم خیلی از این آدمها هم (و حتا خودم تا همین چندسال پیش درباره همین یه موضوع خاص!) دلیلی بر بد بودن ضدانقلابها ندارن! به هرحال با خودم فکر کردم یه آدمی که آرومه و قراره عین خمیر توی هر جریان شکل بگیره و بعد همونجا فیکس بشه، دیوانهم خواهد کرد! همینجا بود که برا اولین بار درباره خصوصیات کسی که میخاد بعدن تو زندگیم باهام شریک شه فکر کردم :)) اینکه ساختارشکن باشه و تو هرموقعیتی که قرار میگیره سعی کنه انقدر خاص فکر کنه که همه به همین ویژگی بشناسنش! به طور کلی بخام بگم "شیه امیرحسین باشه:)) " و اصلن مهم نیست با چه عقیده ی و اجتماعی! مقوله مذهبی یه فلسفه دیگه داره که شاید بعدن یه دور بازش کنم همینجا ^.^
پ.ن مهم : پ.ن ها رو میام بعدن مینویسم، غلط املایی هم اگه داره ببخشید دیگه، میام اون هم درست میکنم! فعلا برم تستامو بزنم که بیس دیقه از تایمم رفت:|
خب حالا پ.ن ها
پ.ن۱: با این حساب اگر به اون آرزوم که جیم بیاد خاستگاریم هم برسم باید ردش کنم:|
پ.ن۲: والا مصممتر شدم برا ازدواج نکردن و دلیل قدرتمندتری یافتم:) اینکه خانوادهم کنار نمیان با کسی که طبق تعریف من ساختارشکن باشه. نه که با خود ساختارشکنی و روح بزرگتری از چارچوب داشتن مشکل داشته باشن عاااا. ولی مثلن برای من هرچی مخالفتر با عقیدههای عموم خوشایندتر و برای خانوادهم یه سری عقیده ها مهمه! در حدی که کلن از فیلترشون رد نمیشه تا به من برسه-_- والا بهتررر:دی
پ.ن۳: تو شهریور رسمن قراره به خاک سیاه بشینم انقد تولد و مناسبت توش موج میزنه:/ تا اینجا که شهریور و روز ۲۸ آبان برام تو تعداد متولدین رقابت تتنگاتنگی رو دارن پیش میبرن فقط مشکل اینجاس کهکهمه شهریوریای متولد اونقد نزدیکن که باید برا تولدشون عزا گرفت!!! :دی
پ.ن۴ : واااای دلم تنگ شده بود عاااااا^-^
درباره این سایت